به حیف نون میگن بابات مرده میگه نه بابا اصلا امکان نداره
میگن والله مرده , میگه آخه تا حالا اصلا سابقه نداشته !
درباره وبلاگ اگه اروم بخندی ممکنه کسی متوجه نشه تو داری میخندی و این لذتی نداره بلند بخند قهقهه بزن تا دیگران هم از صدای خنده های تو بخندند . بخنننننننننننننننننننننند آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
پخ پخو
خنده و خنده و خنده
چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, :: 13:53 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
به حیف نون میگن بابات مرده میگه نه بابا اصلا امکان نداره
در رمانتیک بودن ما همین بس که هم شمع داریم و هم پروانه !
بنده خدا برای اولین بار می خواست خرید اینترنتی بکنه
همت کنید همه فوتبالیست های به درد نخورُ که میلیادری پول میگیرن
امروز فهمیدم چرا دیوار چین جز عجایب هفتگانه ست
بنی آدم ابزار یکدیگرند / در اسگل کردن ز هم برترند
زن حيف نون به شوهرش ميگه:
در بیمارستان ها تنها ما هوایتان را خواهیم داشت !
به یه نفر ميگن چرادرخونتون نوشتىwc ميگه اين مخفف wellcome است
یارو میره ثبت احوال اسمشو عوض کنه، میگن الان اسمت چیه مگه؟
از غضنفر ميپرسن بابات چطور مرد؟ميگه:از پشت بام افتاد رو كولر،كولر شكست افتاد رو ايوون،ايوون خراب شد افتاد روي گلخونه ،گلخونه خراب شد،ديديم همينجور پيش بره خونه خراب ميشیم ؛ رو هوا با تفنگ زديمش!!
شنگول منگول 2012 :
خدایا می شه ما رو امتحان کنی ببینی جنبه پولدار شدنو داریم یا نه !؟
همینطور که یه ماه در سال نمیذارن کسی چیزی بخوره که فقیرا رو درک کنیم
حیف نون میره شهر میبینه همه آستین کوتاه پوشیدن پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:34 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
استاد: وقتی بزرگ شی چه میکنی ؟ شاگرد: عروسی! استاد: نخیر منظورم اینه که چی میشی ؟ شاگرد: داماد! استاد: اوووف ،منظورم اینه وقتی بزرگ شی چی حاصل میکنی؟ ... شاگرد: بچه استاد: احمق ، وقتی بزرگ شی برای پدر و مادرت چه میکنی ؟ شاگرد: عروس میگیرم! استاد: لعنتی ، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهند ؟ شاگرد : نوه...!! پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 11:32 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
بدترین و عذاب آور ترین دیالوگ عید دیدنی:
نذری آوردن پسر همسایه یکی از نشانه های آخر الزمان است! ادامه مطلب ... دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
محققان دريافتند علت پرتاب شهاب سنگ در آسمان،وجود حيف نون در كرات ديگر است.
غضنفر با خرش سوار وانت ميشه.موقع حساب راننده ميگه شما 100تومان،خرت 50تومان.غضنفر ميگه:آقاي راننده،ميشه 2تامونو خر حساب كني؟
يارو با نيسان ميره تو مغازه افسر مياد كه كروكي بكشه درگوش افسره ميگه: 50هزارتومن! ميدم بگو مغازه مقصره.
غضنفر داشته واسه بچش لالایی میخونده,بعد از نیم ساعت میگه چرا نمیخوابی عزیزم؟بچش میگه دو دقیقه زر نزنی خوابم میبره. ادامه مطلب ... دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:42 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
حیف نون واسه سنگ قبر باباش عکس نداشته تا کمر خاکش می کنه !
احوالپرسی حيف نون :حالا ما تلفن نداریم شما نباید یک زنگ به ما بزنید؟
معلم میگه: ادامه مطلب ... شنبه 19 فروردين 1391برچسب:, :: 12:45 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
نويسنده غضنفر آبادي:
حیف نون پیتزا سفارش میده گارسون میگه بنام کی ؟ حیف نون میگه بنام خداوند بخشنده مهربان ادامه مطلب ... جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 9:46 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
*به دوستم میگم: نمره ها رو زدنا. میگه: با شماره دانشجویی؟ میگم: پ ن پ با شماره کفش. اونایی هم که دمپایی داشتن رو هم مردود کرده...
*دیشب تو خیابون میرفتم داشتم با فندکم بازی می کردم، پلیس رد شده میگه اون چیه؟ فندکه؟ پ ن پ مشعل المپیکه دارم میبرم لندن!! میگه پ ن پ و زهرمارف سوار شو بریم... میگم کلانتری؟ میگه پ ن پ میبرمت لندن
ادامه مطلب ... جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
مردی تو یك فروشگاه بزرگ به یه دختر زیبا میرسه و میگه: خانم، من زنمو اینجا گم كردم ناراحت نمی شید اگه کمی با شما صحبت كنم؟ دختر: چرا؟!! مرد: چون هر بار كه با یه زن خوشگل صحبت می كنم زنم یهو پیداش می شه!! جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
قدیما ظرف یکبار مصرف نبود، دختر همسایه دوبار میومد، یه بار نذری میاورد، یه بار میومد واسه ظرفش، آدم فرصت فکر کردن و تصمیم گیری داشت. بعد میگن چرا آمار ازدواج کم شده شما دارین فرصتها رو از جوونا میگیرین... والا جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 9:39 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
تجسم کنید !! تو یه روز سرد پیجامه های گرمت رو می پوشی و میپری تو تختت، بالش رو درست می كنی، پتو رو می كشی رو خودت، خودت رو این اونور می كنی، یكمم خودت رو می كشی، حسابی که گرم شدی چشاتو میبندی که بخوابی.... یه دفعه می بینی چراغ اتاق رو یادت رفته خاموش كنی!! جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 9:37 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
لذت بردن یعنی بری مهمونی، دخترشون برات شربت بیاره، آروم بگی :خودتون درست کردین؟؟ ، اونم با عشوه بگه : بله، نوش جان، تو بگی : پس نمی خورم ، مرسی جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 9:36 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمه ام داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت. یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه! یهو عمه صاف نشست گفت: تازه الان بهم ریختس!
ادامه مطلب ... 18 فروردين 1391برچسب:, :: 9:34 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
کلمه مادر و زن ٬ هر دو کلمه مقدسی هستند ٬ ولی پناه بر خدا اگر ای دو کلمه یکجا تلفظ شوند !!!
پرتاپ شهاب سنگ از آسمان بیانگر وجود “غضنفر” در کرات دیگر است ادامه مطلب ... جمعه 18 فروردين 1391برچسب:, :: 1:4 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
يارو چاقو خورده درحد بنز داره ازش خون ميره،بردنش اورژانس،پرستار ميگه؛ آمدين بستريش كنين؟ پ ن پ! آورديم خون بده بريم!!
* * * * * * * * * * * * رفتم عروسي ديدم گوسفند بستن به درخت ميگم اوخي ميخوان قربونيت كنند گوسفنده ميگه پ ن پ من اوردن دي جي باشم !
ادامه مطلب ... پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 22:55 :: نويسنده : علیرضا و آبجی
يه بار جوگير شدم يه پيرمرد كور رو به زور از خيابون رد كردم ديدم يه
چيزايي مي گفتا شلوغ بود توجه نكردم. اون ور خيابون با عصا زد منو
گفت احمق اونجا منتظر پسرم بودم
قصيده طلاق: يارب آن نوگل خندان كه سپردي به منش / آنقدر لوس و ننرشد كه سپردم به ننش !
ادامه مطلب ... صفحه قبل 1 صفحه بعد |
|||
![]() |